صدای آب می آید ، مگر در نهر تنهایی چه می شویند؟لباس لحظه ها پاک است.میان آفتاب هشتم دی ماه طنین برف ، نخ های تماشا ، چکه های وقت.طراوت روی آجرهاست، روی استخوان روز.چه می خواهیم؟بخار فصل گرد واژه های ماست.دهان گلخانه فکر است.
قشنگه عزیز. عطر و بوی سهراب را دارد. دمت گرم. اگر به من هم سری بزنی خوشحال میشم. من خواهم پذیرفت،من خاموشی سرد کوچه ها را باور خواهم کردو با آیینه ای که دم به دمسپیدی موهایم را به من یادآور می شود-دوست خواهم شدو عصای پیری ام را که در پای پله ها انتظار مرا می کشند،مهربانانه به مشت خواهم فشردو با چنان هراسی از پله ها بالا خواهم رفتکه انگار هر لحظه ممکن است به پایین سقوط کنم! اما می دانم-سقوطی در کار نیست!هیچ کس مرگ انسان را به حساب شکست او ننوشته استو هیچ نکیر و منکری در آن صندوقخانه سرد و تاریک و تنگ،آدمی را به خاطر نا به هنگام مردنش مواخذه نخواهد کرد!
زیبا بود .......
سلاموبلاگت زیباست به منم سر بزن اگه خواستی تبادل لینک میکنیم
قشنگه عزیز. عطر و بوی سهراب را دارد. دمت گرم. اگر به من هم سری بزنی خوشحال میشم.
من خواهم پذیرفت،
من خاموشی سرد کوچه ها را باور خواهم کرد
و با آیینه ای که دم به دم
سپیدی موهایم را به من یادآور می شود-
دوست خواهم شد
و عصای پیری ام را که در پای پله ها انتظار مرا می کشند،
مهربانانه به مشت خواهم فشرد
و با چنان هراسی از پله ها بالا خواهم رفت
که انگار هر لحظه ممکن است به پایین سقوط کنم!
اما می دانم-
سقوطی در کار نیست!
هیچ کس مرگ انسان را به حساب شکست او ننوشته است
و هیچ نکیر و منکری در آن صندوقخانه سرد و تاریک و تنگ،
آدمی را به خاطر نا به هنگام مردنش مواخذه نخواهد کرد!
زیبا بود .......
سلام
وبلاگت زیباست به منم سر بزن
اگه خواستی تبادل لینک میکنیم