-
همین امشب فقط ،امشب فقط....
چهارشنبه 1 اسفندماه سال 1386 20:54
یک خانم و یک آقا که سوار قطاری به مقصدی خیلی دور شده بودند، بعد از حرکت قطار متوجه شدند که در این کوپه درجه یک که تختخواب دار هم میباشد ، با هم تنها هستند و هیچ مسافر دیگری وارد کوپه نخواهد شد. ساعتها سفر در سکوت محض گذشت و مرد مشغول مطالعه و زن مشغول بافتنی بافتن بود. شب که وقت خواب رسید خانم تخت طبقه بالا و آقا تخت...
-
تنهای بی سنگ صبور
دوشنبه 29 بهمنماه سال 1386 00:55
رفیق من سنگ صبور غمهام به دیدنم بیا که خیلی تنهام هیچکی نمیفهمه چه حالی دارم چه دنیای رو به زوالی دارم مجنونمو دلزده از لیلیا خیلی دلم گرفته از خیلیا نمونده از جوونیام نشونی پیر شدم پیر تو ای جوونی تنهای بی سنگ صبور خونه ی سرد و سوت و کور توی شبات ستاره نیست موندی و راه چاره نیست اگرچه هیچکس نیومد سری به تنهاییت نزد...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 بهمنماه سال 1386 00:26
عشق مثل قمار میمونه ! دل نداری بازی نکن .
-
تکرار ...
سهشنبه 16 بهمنماه سال 1386 17:42
نقلی بدون شرح .. آرایشش یکساعت و سی و پنج دقیقه طول کشید . بهترین لباسشو پوشید . از وقتی کلاس بدن سازی می رفت اندامش کاملا متناسب شده بود . توی آینه خودشو برانداز کرد . خودشو پسندید . به ساعت نگاه کرد . چیزی به اومدن شوهرش نمونده بود . یک لیوان شربت درست کرد . بلاخره آقای شوهر از راه رسید . مثل همیشه خسته و عبوس. -...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 فروردینماه سال 1386 23:38
گذشت آنکه تو سالار دلبران بودی .. خدای عشق من و یار دیگران بودی گذشت آنکه ز درگاه خویش می نالید .. مرا به تلخی و شیرین دیگران بودی
-
خارج از کادر ...
دوشنبه 22 آبانماه سال 1385 12:38
سالن بزرگ است و نیمهتاریک. بهزحمت میشود چهرهها را تشخیص داد. فقط رنگ لباسهاست که افراد را مشخص میکند. مردان عرب، همه، لباسهای بلند سفید پوشیدهاند. وسط سالن، سن بزرگی برپا شده، گروه ارکستر هم همانجا مستقر شده است. مردی میکروفن در دست میخواند: دیوونه، دیوونه، دیوونه شو، دیوونه... دختر بلوز سفید شبرنگ پوشیده...
-
قمار
جمعه 7 مهرماه سال 1385 18:01
قمار! برای کسی که چیزی را برای از دست دادن ندارد ، قمار فرصت مناسبی است.. شب زنده داری ، شراب ، پول ، ریسک ، انتخاب ، نگاه ، بردن ، باختن ، شروع دوباره ، تاسف ، تقلب ،زندگی!! آری ، زندگی معنی خود را از بین بود و نبود های شبانه پیدا کرده بود . پسر ، زندگی را در پنجاه و چهار ورق می دید . شب با آنها بازی می کرد . در خواب...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 شهریورماه سال 1385 23:54
قابل توجه دوشیزگان محترمه : اکازیون ! فروش فوق العاده وکالتا یک دستگاه BF ، مدل S.M.Sh به فروش می رسد : مدارک علاقمندان جهت شرکت در مزایده : 1- یک قطعه عکس تمام قد ، ترجیحا با آرایش و روتوش! ( الویت با عکسهای بیکینی پوش!) 2- فیش بانکی به مبلغ 3000 تومان به شماره حسابش! ( برای عزیزان خارج از کشور 30$) 3- فتوکپی از صفحه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1385 20:22
دلم اینجا تنگ است دلم اینجا سرد است فصلها بی معنی آسمان بی رنگ است سرد سرد است اینجا باز کن پنجره را باز کن چشمت را گرم کن جان مرا سرد سرد است اینجا باز کن پنجره را ای همیشه روشن باز کن چشم مرا
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1385 14:43
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 فروردینماه سال 1385 21:16
زن ، شال گردن بچه رو دور صورتش سفت کرد . بعد ، خم شد و پیشانیش رو بوسید . پسر بچه در حالیکه به مامان نگاه میکرد ،گفت : پس موقع تعطیلی مدرسه ، من منتظر مامان میمونم ... زن گفت : حتما ... با گفتن این کلمه ، توده ای از بخار بازدم ، جلوی چهره زن را گرفت . پسر، مادرش را برای لحظه ای بغل کرد و بعد ، به سمت در بزرگ دبستان...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 آبانماه سال 1384 20:19
Happy End ... شده تا حالا پشت ماشین و تو اتوبان و از اینور تا تااونور تهرانو، یه ریز گریه کنین؟ شده سر چهارراهها مردم بهتون یه جوری نگاه کنن؟ حس کردین طعم اون اشک شور رو که روی صورت تازه اصلاح شده تون میاد پایین؟ راستی وقتی گریه میکنین، چراغهای اتوبانهای شهر خیلی خوشگلترن! تا حالا هاله دور چراغهای مه شکن رو دیدین؟ تا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 آبانماه سال 1384 22:35
:نه! کسی جایی رو واسه فرار سراغ نداره... فراراز کی ؟ فرار از چارچوب روزمرگی . فرار از کسانی که می خوان انتقام زندگی رو بگیرن . فرار از روح های خبیث . فرار از نگاه های بی روح . فرار از وجدان . فرار از ندای درون . فرار از ندانم کاری ها و فرار از عشق های زودگذر .... می خوام برم گورم رو گم کنم. می خوام دیگه کسی منو نبینه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 مهرماه سال 1384 11:41
مادرم چاقو را در حوض نشست ماه زخمی میشد ....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 مهرماه سال 1384 02:02
Dreamin of you دیروز ، فرزندمان ، پسری که هیچ گاه از وجودش اطلاع نداشتی ، در میان تب سوزان سوخت . سه شب به پایش نشستم و با دستمال عرق پیشانیش را پاک می کردم . شب سوم از فرط خستگی خوابم برد و وقتی بیدار شدم ، فرزندم دیگر در این دنیا نیود . صورت زیبایش در میان نورشمع میدرخشید ، انگار که زنده بود . حالا دیگر کسی را جز تو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 مهرماه سال 1384 08:55
۱.یکی با من یک مصاحبه کرده بود و گفت چاپ شده ، ولی نمی دونم کجا! ۲. تحملت برای من به جز به صورت برهنه و در زیر نور بسیار کم ، غیر ممکن است . ۳. گوگل هم عجب بی تربیتیه !!! فقط مونده ...کشی جنده های ایرانی رو بکنه تو تبلیغاتش . ۴. با من راحت باش : خدایا تو بوسیده ای هیچ گاه لب سرخ فام زنی مست را؟ به وسواس ، لرزیده دستان...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 مهرماه سال 1384 10:22
ده تا چیز رو تو دنیا به طور وحشتناکی دوست دارم: 1- کف روی آبجو ویا جین + سون آپ + لیمو ترش ! 2- حافظ، شاملو ، فروغ 3- استخر نصفه شب و آب سرد بعد از سونای خشک 4- لب و لب بازی دزدکی ! وقتی یه اهنگ راک گوش میکنی 5- ریتم دو چهارم گیتار، کنار دریا 6- فوتبال باشگاههای اروپا و ایضا گل کوچیک 7- رقصیدن بیشتر دو ساعت با کسی که...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 مهرماه سال 1384 09:03
لایت شو ، موسیقی ترنس و ریو ... آیِ دی جی ....بزن ، بچرخون برو بالا ، پایین .... گره کراواتت اذیتت میکنه . اونو شل میکنی .... تا خرخره الکل خوردی . بعضی وقتها اکس با الکل نمیسازه . ولی چه عجب ، این دفعه کم اکستیسی زدی . میشینی . به صاحب مهمونی چشمک میزنی . او به دختری اشاره میکنه که یه گوشه نشسته . نگاهش میکنی . به...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 شهریورماه سال 1384 07:31
حرف نمی زند . یا حداقل خیلی کم . بی شک زیباست . اما همیشه ، یکنواخت آرایش میکند . قد بلند ، موی لخت که یه وجب از شانه اش پایین آمده و یک رژ صورتی دخترانه ، ...و دو چشم درشت سیاه ! چشمهایی که می دانم به من دروغ نمی گویند ، اما چیزی هست که نمی گویند . انحنای اندامش را در کمتر دختر شرقی دیده ام . لباسش مشکی ست ، مثل...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 شهریورماه سال 1384 09:43
برای مرجان نازنینم .. اگه باز بارون بباره رو کویر خشگ و تشنم من بازم از تو میخونم که توی بارون عشقم اگه بارونی نباره من میبارم من میبارم بارون چشام میباره تو شبای بی ستارم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1384 10:04
...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 شهریورماه سال 1384 10:30
پیانیست به پیانو نگه کرد .... در یکی از رستورانهای نسبتا معروف شهر ، اونجایی که از طبقه همکف با آسانسور تو رو بالا میبرن و میشنون جلوی یه منوی گرون ... اونجایی که پرده و دکور و پیانوی اون زرشکیه و کاملا با هم سته ... اونجایی که مشتری های چاقالو و پولدار میان و غذا می لبمونن ... یه مرد با موهای جوگندمی پیانو می زد .......
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 شهریورماه سال 1384 10:22
پرونده کمیته انضباطی نامو نام خانوادگی : ................ ش.د : ............... ......... ......................... ......... جرمهای مستمر: ::1- ایجاد فعالیت های موازی نهاد های قانونی در سطح دانشگاه از جمله نوشتن در مجلات ضاله ، خوانندگی ، عضویت در شورای ضاله صنفی و... ::2- حمل مستمر آلت زنا در سطح دانشگاه !(البته به...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 شهریورماه سال 1384 22:18
گفته شد تا که بری سنگ نفرینی خود را به سر کوه سیاه لذت از درد بری شوقی از بار گناه چون به اطلال بلند و اوج افلاک شدی شب و هنگامه آن گام نهایی شده بود راه خود می رفتی لحظه ای بیش نبودت در پیش قدمی ... نه! قدم مور کفایت می کرد سنگت از دست بشد تا به دشت پست دیروز فتاد .. بار دیگر، گفته شد تا که بری سنگ نفرینی خود را به...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 شهریورماه سال 1384 06:55
کم کم شد پای ثابت مهمانی های مجلل .او تنها فرد جوان پای میزهای قمار شبانه بود. بعد از مدتی ، توانست چیزی به دست بیاورد ، خوشحال بود و دختر از خوشحالیش ، خوشحال تر. شب زنده داری ، شراب ، پول ، ریسک ، انتخاب ، نگاه ، بردن ، باختن ، شروع دوباره ، تاسف ، تقلب ،زندگی!! آری ، زندگی معنی خود را از بین بود و نبود های شبانه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 شهریورماه سال 1384 23:01
اما در آینده ای نه چندان دور همه چیز و برای همیشه تمام خواهد شد نامردی خواهم شد که روی تمام نامردان جهان را سفید خواهم کرد چندان دور نیست این روز !!!!! تمام گناهانم به پای کسانیکه مرا باور نکردند و انکارم نمودند .... اما من می نویسم تا فراموش کنم فقط همه چیز را ... همه کس را ... خودم را ... خدایم را ... عشقم را ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 تیرماه سال 1384 01:15
متکبر، آتشین مزاج، سودایی، زیاده رو در همه کار، با پندارهایی هرزه که تا کنون هرگز تصور نشده اند و منکر خدا تا مرز افراط. خلاصه این منم در برابرت؛ مرا بکش یا همانطور که هستم بپذیرم، چرا که من تغییر نخواهم کرد.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 خردادماه سال 1384 23:07
about me : Imperious, choleric, irascible, extreme in everything, with a dissolute imagination of the like which has never been seen, atheistic to the point of fanaticism, there you have me in a nutshell and kill me again or take me as I am, for I shall not change."
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 خردادماه سال 1384 22:11
خاک را شکافتن و دانه در آن نهادن , چقدر برای من لذت بخش است دانه را پوشاندن و به انتظار نشستن , چقدر بیشتر برایم لذت بخش است خاک سنگ دارد , و خارهای خشک , و گاهی لانه مورچه های ریز و سیاه هم خراب می شود و مورچه های هراسان , انگشتان آدم را گاز می گیرند اما نفوذ , سرسختی می خواهد جای دانه , گرمترین گوشه دل خاک است آن...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1384 07:17
زن ، شال گردن بچه رو دور صورتش سفت کرد . بعد ، خم شد و پیشانیش رو بوسید . پسر بچه در حالیکه به مامان نگاه میکرد ،گفت : پس موقع تعطیلی مدرسه ، من منتظر مامان میمونم ... زن گفت : حتما ... با گفتن این کلمه ، توده ای از بخار بازدم ، جلوی چهره زن را گرفت . پسر، مادرش را برای لحظه ای بغل کرد و بعد ، به سمت در بزرگ دبستان...