مادرم می گفت
عاشقی
یک شب است و
پشیمانی
هزار  شب
حالا
هزار شب پشیمانم
که چرا
یک شب عاشق نبوده ام..

سرم هنوز سنگین است... خرگوشم این‌گوشه به خواب رفته، سفر به پایان رسیده، هرچند… انگار من می‌خواستم برایتان چیزی بگویم ... تا بعد 
فقط ..
گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی
با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید ....
نظرات 1 + ارسال نظر
رزا دوشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 09:29 ق.ظ

گم شدن آدما بی حکمت نيست جانم :)...بدترين جای قضيه اينه که طرف پيداش شه و بفهمی اصلا گم نشده بوده و تو بی دليل (شايدم با دليل) کلی انرژی صرف کردی :)...حالا اصلا اين نظر ربطی به نوشته ی شما داره يا نه بماند...
کاش حداقل يه نقشی اونن وسط ديده ميشد...آدم دلش خوش باشه به همون حباب هم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد