-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 اردیبهشتماه سال 1384 19:37
آرایشش یکساعت و سی و پنج دقیقه طول کشید . بهترین لباسشو پوشید . از وقتی کلاس بدن سازی می رفت اندامش کاملا متناسب شده بود . توی آینه خودشو برانداز کرد . خودشو پسندید . به ساعت نگاه کرد . چیزی به اومدن شوهرش نمونده بود . یک لیوان شربت درست کرد . بلاخره آقای شوهر از راه رسید . مثل همیشه خسته و عبوس . - سلام - سلام زن...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 فروردینماه سال 1384 22:13
سیگاری را روشن میکند و گوشه لبش میگذرد. بعد از اولین پک سیگار ، آفتابگیر ماشین را پایین میدهد و خود را در آینه آن برانداز میکند. ته سیگار رژ لبی اش حالم را بهم میزند. دود پک دوم را به سمت صورت من خالی می کند و لبخند احمقانه ای میزند . دستش را به روی مچ دست من و روی دنده ماشین میگذارد.دستم را میکشم . - میتوانی بگی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 فروردینماه سال 1384 07:08
تصویری تکراری ... کارشان تمام شده بود. روی تخت دراز کشیده بودند. لخت بودند. زن -دور و بر چهل- کمی لاغر با چند چروک روی گردن، به سقف نگاه میکند و سیگار میکشد و پسر به پهلوست و زن را نگاه میکند. هردو ساکتند. مدتی میگذرد. سیگار زن به انتها میرسد. زن سیگارش را در جاسیگاری خاموش کرد، چرخید رو به پسر و با یک دست او را...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 فروردینماه سال 1384 23:35
دخترم سالی ، هنگامیکه تصمیم به ازدواج گرفتی ابتدا یک ضربه به پیشانی شریک اینده ات بزن اگر از صدایش فهمیدی پوک است هیچ نگرانی به دلت راه نده . تمام مشکلات زندگی زناشویی ناشی از مردانی است که داخل جمجمعه شان کمی تا اندکی مغز دارند . *
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 فروردینماه سال 1384 07:17
۲۰ روز از زمانی که می خواستم این نوشته رو بنویسم میگذره .. اما هیچ انگیزه و علاقه ای برای نوشتنش تو وجودم حس نمی کردم ..اصلا دوست نداشتم حتی بهش فکر کنم چه رسد به .. تا به امشب .. **** محکم می کوبمش به دیوار .. می دونی چیه ..؟ اون روز اول که دیدمت .. با خودم گفتم که.. آره .. تو خودش هستی .. الهه پاکی .. اون رفتار...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 فروردینماه سال 1384 07:27
به یاد کدامین خاطره اینگونه دست و پا می زنم و به عشق کدامین یاد اینگونه لبریز از اشکم ؟ گذشته را به یاد دارم ... کودکی ام را ... نو جوانی ام را . اینک جوانم . با شوق جوانی . با عشق جوانی . امروز در شور لحظه لحظه های جوانی ام بهار را با تمام وجود می پیمایم . آری بهار آمد با تمام رنگها و چهره هایش . چهره هایی که همیشه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 اسفندماه سال 1383 20:39
زندگی زیباتر از آن چیزی است که تصورش را می کنیم.زندگی جویباری است که همواره جاری است.زندگی آسمانی است که گاه آفتابی و گاه ابری است.زندگی طنین باران در روح طبیعت است.زندگی راز گل سرخ است.زندگی دفتری است پر از خاطرات تلخ و شیرین،زندگی شور جوانی است. زندگی عشق یک کودک به اسباب بازی است.زندگی عشق مادر و پدر به فرزند...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 اسفندماه سال 1383 09:15
لطفا خودتان را معرفی کنید؟ آقایی که تصمیم به ازدواج گرفته! در حال حاظر به چه کاری اشتغال دارید؟ مصاحبه با شما. چرا تا حالا ازدواج نکرده اید و اصلا چند وقت دیگر ممکن است ازدواج کنید؟ خوب تا حالا فرصت نشده،به علت ترافیک زیاد تهران و اشاعه اکاذیبی که در طول تاریخ در مورد تجرد و تاهل وجود داشته پیش نیامده اما فکر می کنم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 بهمنماه سال 1383 09:13
A real friend is one who walks in when the rest of the world walks out یک دوست واقعی اونی هستش که وقتی میاد که تموم دنیا از پیشت رفتن.
-
Under My Skin
شنبه 24 بهمنماه سال 1383 23:15
نام کامل: Avril Ramona Lavigne نام خودمانی: Avvie/Av روز تولد: ۲۷ سپتامبر ۱۹۸۴ زادگاه: کانادا ملیت: امریکایی قد: ۱۵۷cm وزن: ۴۷kg رنگ چشم: آبی رنگ مو: مایل به قهوه ای{خرمایی} رنگ های مورد علاقه: مشکی و قرمز ساز: گیتار خال کوبی: ----- سایز کفش: ۷ پدر: French-Canadian{John Lavigne} مادر: French-Canadian{Judy Lavigne}...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 بهمنماه سال 1383 22:01
.. I'm really on time..ok ? So Deep - آقای دکتر ، خیلی عذر می خوام ، شربت عشق دارید ؟ - بله عزیزم ، دو طرفه یا یه طرفه ؟ - دو طرفه - تلخ یا شیرین ؟ - شیرین - با عملکرد فوری یا مدت دار؟ - فوری - باعوارض جانبی یا بدون عوارض جانبی ؟ - بدون عوارض جانبی - داخلی یا خارجی ؟ - خارجی - با دستور مصرف یا بدون دستور مصرف ؟ - با...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 بهمنماه سال 1383 08:08
قافیهء آخرین شعر زندگی قافیه شعر من است شعر من وصف دلارایی توست در ازل شاید این سرنوشت من بود می سرایم به امیدی که تو خوانی، ورنه آخرین مصرع من قافیه اش مردن بود!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 بهمنماه سال 1383 00:46
پرسش: لطفاً تفاوت میان یک عشق سالم به خود و غرور نفسانی را توضیح دهید؟ پاسخ: هر چند که شبیه به هم به نظر میآیند، اما بسیار متفاوتند. داشتن یک عشق سالم به خویشتن، ارزشی مذهبی است. کسی که خودش را دوست نداشته باشد، هرگز قادر نخواهد بود دیگری را دوست بدارد. نخستین موج عشق باید در قلب خودت برخیزد. اگر برای خودت برنخیزد،...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 بهمنماه سال 1383 07:16
من از این پس به همه عشق جهان می خندم به هوس بازی این بی خبران می خندم من از آن روز که دلدارم رفت به غم و شادی این بی خبران می خندم. آرام و با وقار قدم بر میداشت چه نگاه سنگین و عمیقی، صحبتهایش بوی محبت و گرمی دوستی داشت. همیشه خوشرو و خندان بود، دوست داشت به هر نحوی لبخندی از من ببیند. گاهی حرفهائی می زد که هنوز...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 بهمنماه سال 1383 19:08
” فردیت زادهی تمدن جامعهی مدرن است. در اوایل نیمهی دوم قرن بیستم، مردم هنگام رقصیدن با موسیقی جاز در باشگاهها، زوج تشکیل میدادند و دست هم را میگرفتند. اما زمان موسیقی جاز گذشته، حالا ما موسیقی تکنو داریم. هنگام رقصیدن با این موسیقی حرکات هرکس برای خویشتن، اما همراه و همزمان با کل جمعیت است. دیگر خبری از زوج...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 دیماه سال 1383 19:41
تمام قصه ها با یکی بود یکی نبود یک کسی شروع می شوند که: یکی بود یکی نبود! اما اینبار یکی رفته بود و یکی مانده بود تنها مانده بود .........
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 دیماه سال 1383 00:22
رفتنم مرثیه ی قدیمی رفتن نیست رفتنم موندنمه ،حکایت مردن نیست .......
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 دیماه سال 1383 07:39
منو ببخش عزیزم که از تو می گریزم می سوزم و خاموشم تو خودم اشک می ریزم از لحظه ی تولد سفر تقدیر من بود تنم اسیر جاده دلم اسیر تن بود یک قصه ی تازه نیست خونه بدوشی من ( هراس دل سپردن عذاب دل بریدن ) اگه یه دست عاشق یه شب پناه من شد فردا عذاب جاده شکنجه گاه من شد لحظه رفتن دستاتو می بوسم باید برم حتی اگه اونجا بپوسم منو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 دیماه سال 1383 07:34
دخترک با چشمایی خندان و لباس پوسیده روبروی پدری زحمتکش ولی ناتوان و علیل ایستاده بود و طنین این جمله رو در گوش او مینواخت روز تولدت مبارک جعبه مربعی رو که با تکه های کاغذ کادوهای مختلف تو خیابون کادو شده بود رو میز شکسته جلو پدرش گذاشت پدر از دیدن این هدیه بسیار خوشحال شد و با خنده گفت مم .. مم.. ممنون عزیزم پدر با...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 دیماه سال 1383 09:57
مرا تو بی سببی نیستی براستی صله کدام قصیده ای ای غزل؟ ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم؛ که آسودگی ما عدم ماست .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 دیماه سال 1383 22:50
مردی ، کنار اقیانوس قدم میزد و زیر لب ، دعایی را هم زمزمه میکرد . نگاهى به آسمان آبى و دریاى لاجورد ین و ساحل طلایى انداخت و گفت : - خدایا ! میشود تنها آرزوى مرا بر آورده کنى ؟ ناگاه ، ابرى سیاه ، آ سمان را پوشاند و رعد و برقى در گرفت و در هیاهوى رعد و برق ، صدایى از عرش اعلى بگوش رسید که میگفت : چه آرزویى دارى اى...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 دیماه سال 1383 07:56
در بین دراگ هایی (مخدرهایی) که تو بازار هست ال.اس.دی یکی از بهترین هاست، اگه دنبال یه محرک ذهنی قوی هستی ال.اس.دی رو امتحان کن. دستورالعمل رو کامل و با دقت بخون، هر اشتباهی می تونه عواقب وحشتناکی داشته باشه! ۱) ۱۵۰ گرم تخم گل نیلوفر رو خوب آسیاب کن (نیلوفر شبیه پیچکه، با گلای شیپوری) ۲) پودر بدست اومده رو بریز توی ۱۳۰...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 دیماه سال 1383 08:49
قافیهء آخرین شعر زندگی قافیه شعر من است شعر من وصف دلارایی توست در ازل شاید این سرنوشت من بود می سرایم به امیدی که تو خوانی، ورنه آخرین مصرع من قافیه اش مردن بود!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 آذرماه سال 1383 03:11
برف می بارید. دانه های درشت برف که از آسمان شب می بارید از پشت پنجره اتاق نیمه تاریکم تصویر زیبایی رو به وجود آورده بود . سایه رقصان آتش شومینه روی دیوار پیچ و تاب می خورد . روی صندلی کنار شومینه , روبروی پنجره تن خسته من افتاده بود . رخوت عجیبی از حرارت آتش بدنم رو فرا گرفته بود . ساعت 2 نیمه شب , همه جا سکوت , همه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 آذرماه سال 1383 03:03
وقتی که نگاهم به نگاهت خیره میشه دوست دارم زمان به ایست واسه همیشه چشمامونو ببندیم بریم تا ته رویا اونجا که هیچ وقت گلی پژمرده نمیشه هر چی غم داری از دل نازکت بگیرم اگر اشک از چشمات بیاد برات بمیرم سر رو شونه هام بزاری و برات بخونم یاد تو و اسم تو باشه ورد زبونم .. مهربونم ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 آبانماه سال 1383 20:51
وصیت... کاش می شد بدون ترس نگاه مردم وصیت کرد... داروندار زندگیت رو بریزی تو دایره تقسیم روزگار.. غمها رو به یکی بدی که ارزش غم یه دوست رو بدونه و شادیها رو به یکی دیگه که از لحظه های شاد بودن با تو زیاد خاطره نداره.... کاش می شد بگی تو اون چهار وجب جایی که خونه رفتنته آرزو داشتی دکورش چه جوری باشه... رو سنگ یادمانت...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 آبانماه سال 1383 06:26
ساعت : 5:20 صبح ماشین اش را روشن کرد نگاهی تو آینه کرد تنها چیزی که توجه اش رو جلب می کرد چشمای خمار و پر از خوابش بود. هوا کم کم داشت روشن میشد.. نگاهی به ساعت انداخت 6:13 چند دقیقه ای میشد که از شهر خارج شده بود به آینه نگاه کرد و پاشو محکم تر روی پدال گاز فشار داد... اتوبان کم کم داشت شلوغ میشد .. داغی نور خورشید...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 آبانماه سال 1383 20:10
B ...... دم دری رسیدیم . شماره 26 ، : اینجا ، کلبه من است ، کلبه تنهایی من .. در را باز کرد ، داخل خانه رفتیم . کلید برق را زد . با روشن شدن حدود ده ، دوازده دیوارکوب قرمز روشن شد . دیوارها قرمز بودند . در وسط اتاق یک میز بزرگ سفید وجود داشت که فقط یک صندلی در کنار آن بود . یک کاناپه ، یک سیستم صوتی بسیار گران قیمت و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 مهرماه سال 1383 22:49
A سه نیمه شب بود . مست از الکل و مست از رقص تانگو ، از مهمانی بیرون زدم . سرم گیج می رفت ، صدای احمقانه خواننده به گوش می رسید، عقربه کیلومتر شمار مدتها بود که سه رقمی شده بود . ناگهان وسط اتوبان، چیزی توجهم را جلب کرد . زنی قد بلند، با مانتوی سفید ، در کنار اتوبان ، دستهای خود را از هم باز کرده بود و گاهی به چپ و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 مهرماه سال 1383 01:50
گاهی اوقات زندگی عجیب معنا پیدا می کنه. میشه مثل بچگی ها که همه چی داشت. صبح ها زود بیدار می شدیم و صبحانه آماده بود. بعدش بازی بود تا ظهر. بازی هایی که چقدر هم جدی بودند. همه چیزمان بودند. کسی جرات داشت بازی مارا به هم بزند. احساس می کردیم بنیادمان را بر افکنده اند! ... الان هم اینجوری شده. بازیهایی که بسیار هم جدی...