۱+۶۸
جمعه 4 اردیبهشتماه سال 1383 02:24
مادر گم می شود من و پدر خودمان را به ناراحتی می زنیم از وقتی مادر گم شده یک ماشین سیاه همیشه مرا تعقیب می کند من پنجاه خیابان را که می دوم از خستگی می میرم پدر از ماشین سیاه بیرون می آید و مرا بغل می کند من زنده می شوم و پدر می میرد به خانه که می رسم پدر را می بینم که معشوقه اش را می بوسد عکس یک دره کنار تلفن است مادر...